یادش به خیر
از زمانی که دانش آموز راهنمایی بود او را می شناختم....
از ابتدای طلبگی استعداد خوب و علاقه اش به معارف الهی ، مشهود بود.
با اساتیدش همیشه با احترام فوق العاده برخورد می کرد ؛ حتی زمانی که خودش اهل تدریس بود و مدرسه علمیه را اداره می کرد.
دلی صاف و بی کینه و پرمحبت داشت ،
دلی که این اواخر پر از درد و غصه بود(آخرین روزهایی که دیدمش چه درد دلی می کرد)...
وبلاگش را که راه انداخت اسمش را «جهنم مطلوب» گذاشت و گفته بود برای این که دنیا طلبی ، با آن که جهنم است ؛ ولی مطلوب و محبوب آدم هاست و بعد ترجیح داد «ساقی» اش بنامد. نمی دانم شاید به خاطر ارادت به ساقی کربلا.
شنبه ظهر دوستی تماس گرفت و گفت : رضا ابوالقاسمی پور به همراه همسرش درگذشت ....................................
خواستم چیزی بنویسم ؛ ولی همش منتظر بودم شاید دوست دیگری و شاید خود رضا تماس بگیرد و تکذیب کند ؛ اما نه......... روز یک شنبه هنوز عده ای منتظر کلاسش بودند.
انا لله و انا الیه راجعون
آخرین نظرش رو خودش نخواست که عمومی کنم ؛ ولی یکی از نظراتش رو که در ماه مبارک رمضان برای نوشته «دردنامه این شب ها» در این وبلاگ گذاشته بود تقدیم می کنم ، جالبه بخونید:
سلام و طاعات قبول
خدا کنه تو شب های قدر از خدا نخوایم که هی رنگ قفس ما رو عوض کنه یا اینکه مدل قفلش رو تغییر بده ، خدا کنه خیلی جدی بریم و بگیم خدایا دیگه در این قفس رو باز کن میخوام به سوی تو پرواز کنم.
خسته نباشی مناجات نویس با حال !!
شادی ارواحشان صلوات