آیتالله توسلی، مسئول دفتر امام خمینی(ره) در مصاحبه با روزنامه «جمهوری اسلامی» نقل می کند :
«در دوره اول مجلس شورای اسلامی یادم هست که 4 خرداد 1359 بود، آقای فخرالدین حجازی، نماینده اول مردم تهران بود. نمایندگان مجلس شورای اسلامی با امام ملاقات داشتند. بنا بود نماینده اول تهران سخنران مراسم باشد. وقتی آقای فخرالدین حجازی شروع به سخنرانی کرد، اولش گفت: بسم الله الرحمن الرحیم و خطاب به امام فرمود: «بأبی انت و امی». به مجردی که این جمله را گفت، امام گلایه شدید کرد. فرمود: «من خوف این را دارم مطالبی که آقای حجازی فرمودند درباره من، باورم بیاید. من خوف این را دارم که فرمایشات ایشان و امثال ایشان برای من یک غرور و انحطاط پیش بیاورد. من به خدای تبارک و تعالی پناه میبرم اگر برای خودم نسبت به سایر انسانها مزیتی قائل باشم. این انحطاط فکری و روحی است. من در عین حال از آقای حجازی تقدیر میکنم که ناطق برومند و متعهد است، گله می کنم که در حضور من مسائلی را مطرح میکند که ممکن است باورم بیاید».
یک مرتبه هم آقای مشکینی از امام تعریف کرد. آقای مشکینی همراه با نمایندگان مجلس آمدند خدمت امام و شروع کرد تعریف کردن. اول جملهای که امام بعد از پایان یافتن صحبتهای آقای مشکینی گفتند، این بود: «من باید از آقای مشکینی گله کنم. آن قدری که ما گرفتار نفس خودمان هستیم، این کافی است. دیگر مسائلی نفرمائید که در نفوس ما انباشته شود و ما را به عقب برگرداند. شما دعا کنید که ما دستمان به بواطن نمیرسد، لااقل به ظواهر عمل کنیم. من دعا میکنم که خدای تبارک و تعالی ما را از قید و بند نفس اماره نجات دهد». امام هیچ گاه حاضر نمیشد کسی دربارهاش غلو بکند».
مقام معظم رهبری در مورد آن عزیز سفر کرده فرمود:
(( او با عمرى که روزها و ساعت ها و لحظه هایش به مراقبه سپرى شد, صدها آیه قرآن را, که در تـوصیف مخلصین, متقـین و صالحیـن است, مجسـم و عـینـى ساخت. او قرآن را نه فقط در محیط زندگى جامعه ویا تشکیل جامعه ى اسلامى, بلکه در نفـس خود و در زندگى خـود تحقق بخشید. )) روزنامه اطلاعات, 68/4/24